تعریفی که مؤسسه‌ ی کسب و کار برای مسئولیت اجتماعی[۲۸] از مسئولیت پذیری اجتماعی ارائه می‌کند، ‌به این نحو است: «تحقق موفقیت تجاری از طریق احترام به ارزش های اخلاقی، مردم، جامعه و محیط زیست.» (تسوتسورا، ۲۰۰۴، ۳).

 

مک ویلیامز و سیگل[۲۹] (۲۰۰۱) مسئولیت اجتماعی را چنین تعریف نموده اند: « اقداماتی برای بهبود رفاه جامعه، فراتر از منافع شرکت و الزامات قانونی.»

 

فرومن[۳۰] (۱۹۹۷) در تعریف دیگری، مسئولیت اجتماعی را چنین تعریف نموده است: «اقداماتی که شرکت انجام می‌دهد تا به واسطه ی آن، سطح رفاه ذی نفعان اجتماعی خود را به صورت محسوسی متاثر سازد.»

 

هاوارد بوون[۳۱] (۱۹۵۳) با کتاب تاثیر گذار خود تحت عنوان «مسئولیت های اجتماعی تاجر[۳۲]»، در ادبیات آکادمیک مدیریت و سازمان، مفهوم مسئولیت اجتماعی یک تاجر عبارت است از تعهد به پیگیری سیاست ها و تصمیم گیری ها و اقداماتی که در راستای اهداف و ارزش های اجتماعی قرار دارند (وهریخ و کونتز[۳۳]، ۱۹۹۳، ص ۶۶).

 

مسئولیت اجتماعی و ارزش های معنوی در دهه ی ۱۹۶۰ توسط پیشگامان مفهوم استراتژی نیز مورد توجه قرار گرفت. ایگور آنسف[۳۴] (۱۹۶۵) در کتاب «استراتژی شرکت[۳۵]» خود، به تاثیر اهداف غیر اقتصادی بر روی اهداف اقتصادی شرکت، اشاره تلویحی می‌کند. منظور او از اهداف غیر اقتصادی شامل مباجثی چون بشر دوستی[۳۶]، اصول اخلاق شخصی، مسئولیت اجتماعی، منزلت اجتماعی و اعتبار می شود (مله و جولین[۳۷]، ۲۰۰۶، ۳). بروم هیل (۲۰۰۷) معقتد است که در ادبیات نظری، مفهوم مسئولیت اجتماعی، به صورت عمده در سه رویکرد قابل تمییز است. این سه رویکرد عبارت است از:

 

۱-دیدگاه نئولیبرال[۳۸]:

 

صاحب‌نظران دیدگاه نئولیبرال، مفهوم مسئولیت اجتماعی را ‌به این صورت تعریف می‌کنند: «اتخاذ مجموعه ای از سیاست ها، کدها و خطوط راهنمای اختیاری توسط شرکت ها». شیوه ی نگرش دیدگاه نئولیبرال به مفهوم مسئولیت اجتماعی تا حد زیادی شبیه اظهار نظری است که میلتون فریدمن[۳۹] در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۷۰ در مجله ی «نیویورک تایمز[۴۰]» انجام داده است: «هر سازمان تجاری، فقط و فقط دارای یک مسئولیت اجتماعی است که عبارت است از استفاده از منابع و به کارگیری آن ها در فعالیت هایی که به منظور افزاش سود و ثروت سهام‌داران طراحی شده است.» از نظر فریدمن، اصول اخلاقی و مسئولیت اجتماعی شرکت عبارت است از افزایش سود، رعایت قوانین رقابت آزاد بدون تقلب و فریب دیگران. (وهریخ و کونتز[۴۱]، ۱۹۹۳، ۶۰).

 

۲٫دیدگاه نئوکینزی[۴۲]:

 

در تعریفی که پیروان دیدگاه نئوکینزی از مسئولیت اجتماعی ارائه می‌دهند، به جنبه ی داوطلبانه و اختیاری بودن پیروی از اصول مسئولیت اجتماعی توجه بیشتری می شود. دیدگاه نئوکینزی از جهت بسیاری با دیدگاه نئولیبرال تفاوت دارد. مهم ترین تفاوت این دو دیدگاه در این نکته است که هواداران دیدگاه نئوکینزی بر این مورد تأکید می‌کنند که رفتار شرکت می‌تواند بر روی جامعه تاثیر منفی بگذارد و باعث مشکلات اجتماعی شود. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۱).

 

۳٫دیدگاه اقتصادی – سیاسی رادیکال[۴۳]:

 

پیروان دیدگاه اقتصادی – سیاسی رادیکال، انتقادات جدی تری به مبحث مسئولیت اجتماعی وارد می‌کنند. آن ها علاوه بر این که نسبت به اثربخشی برنامه ها مسئولیت اجتماعی با دیده ی شک و تردید می نگرند، همچنین، معتقدند که بسیاری از شرکت ها با سرمایه گذاری بر روی مسئولیت های اجتماعی شان و انجام تبلیغات فراوان در این زمینه، می خواهند ذهن ها را منحرف کنند و از قوانین و مقررات دولتی فرار نمایند.

 

وهریخ و کونتز (۱۹۹۳) مفهوم ‌پاسخ‌گویی‌ اجتماعی[۴۴] را مطرح می‌کنند که مفهوم نسبتاً جدیدتری است و تا حدود زیادی به مفهوم مسئولیت اجتماعی شبیه است. این مفهوم به بیان ساده، عبارت است از توانایی یک شرکت در گزارش نمودن اقدامات و عملیات خود به محیط اجتماعی به نحوی که هم برای جامعه و هم برای شرکت، دارای منفعت باشد. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۲).

 

رابینز و کالتر[۴۵](۲۰۰۶) معتقدند که دو رویکرد عمده ‌در مورد مسئولیت اجتماعی شرکت ها وجود دارد:

 

رویکرد کلاسیک[۴۶]:

 

بر طبق این رویکرد، تنها مسئولیت اجتماعی مدیریت عبارت است از حداکثرسازی سود. پیروان این رویکرد معتقدند که، هر زمان که مدیریت تصمیم بگیرد تا منافع سازمان را برای رفاه جامعه خرج کند، هزینه ی اضافی به شرکت تحمیل خواهد نمود. این هزینه ها در نهایت، یا به واسطه ی افزایش قیمت کالاها و خدمات، به مشتریان منتقل می شود و یا بواسطه ی کاهش سود سهام، به سهام داران آسیب خواهد رسانید. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۳).

 

رویکرد اقتصادی- اجتماعی[۴۷]:

 

در این رویکرد، مسئولیت اجتماعی مدیریت، چیزی فراتر از حداکثرسازی سود در نظر گرفته می شود و شامل حفاظت از رفاه جامعه و بهبود آن است. این رویکرد مبتنی بر این اعتقاد است که سازمان ها، موجودیت های مستقل نیستند و مسئولیت شان تنها در قبال سهام داران نیست. آن ها مسئولیت هایی نیز در قبال جامعه دارند؛ زیرا این جامعه است که به آن ها، به واسطه ی قوانین و مقررات خود، اجازه ی شکل گیری داده است و از طریق خرید کالاها و خدماتشان، از آن ها حمایت می‌کند.

 

نتیجه ای که رابینز وکالتر از مباحث خود ‌در مورد مسئولیت پذیری اجتماعی می گیرند این است که شواهد اندکی وجود دارد که نشان دهد اقدامات اجتماعی یک شرکت به عملکرد اقتصادی آن آسیب می زند. با توجه به فشارهای افکار عمومی، عاقلانه ترین راه برای یک مدیر این است که در فرایند برنامه ریزی، سازمان دهی، رهبری و کنترل، اهداف اجتماعی را نیز مدنظر داشته باشد. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۴).

 

فلیپ کاتلر[۴۸](۲۰۰۶) در تشریح فلسفه ی جدید گرایش بازاریابی کلی نگر[۴۹] معتقد است که این فلسفه دارای چهار جزء اساسی است: بازاریابی رابطه مند؛ بازاریابی یکپارچه؛ بازاریابی داخلی و بازاریابی مسئولیت اجتماعی. کاتلر در تشریح بازاریابی مسئولیت اجتماعی[۵۰] بیان می‌کند که این بازاریابی عبارت است از درک و شناسایی نگرانی های جامعه و زمینه‌های اجتماعی، قانونی، زیست محیطی و اخلاقی برنامه ها و فعالیت های بازاریابی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...